باران
کودک که بودیم می خواندند برایمان ... "آن مرد در باران آمد" ... حال می دانیم تا آن مرد نیاید ، باران نخواهد آمد ...
| ||
|
ساعتی را می نشینم ... قلم را می فشارم بر برگی سپید اما فقط نقطه ای سیاه پررنگ می شود !! .......... نه حرف هایم آزاد می شوند نه بغض هایم ......... فقط نقطه ای سیاه پر رنگ می شود ... آنقدر پر رنگ که جای تمام حرف هایم را می گیرد ..!!
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |